پاسخ به شبهات

تحلیل انتقادی و واکاوی هرمنوتیکیِ دفاعیات مصطفی طباطبایی در برابر چالش‌های قرآن‌بسندگی

پاسخی به گفته‌های اخیر سید مصطفی طباطبایی درباره قرآن محوری!

مقاله ای که در پی می آید، نقدی است علمی به انتشار مطلبی با عنوان:
نقد قرآنیان در فهم قرآن
که در کانال یوتیوب منتسب به مصطفی طباطبایی انتشار یافته است.

 

فصل اول: مقدمه و تبارشناسی بحث

در پهنه‌ی پرفراز و نشیب اندیشه‌ی دینی معاصر در ایران، مناقشه بر سر «حجیت سنت» و «کفایت قرآن»، یکی از کانونی‌ترین و در عین حال فرساینده‌ترین جدال‌های کلامی بوده است. این مناقشه که ریشه در مواجهات نخستین مسلمانان با مسئله‌ی کتابت حدیث دارد، در دوران معاصر و با ظهور جریان‌های اصلاح‌گرِ نوسلفی، صورتی نوین به خود گرفته است. سید مصطفی حسینی طباطبایی، به عنوان یکی از واپسین حلقه‌های متصل به جریان «قرآنیون» یا «اصلاح‌گران برقعی-سنگلجی»، دهه‌هاست که پرچم‌دار قرائتی از اسلام است که مدعی است «قرآن برای هدایت و تشریع کافی است» و سنت تنها دراحکام ،به عنوان  مقام تبیینِ همسو با قرآن اعتبار دارد.

گزارش حاضر، که برآمده از تحلیل دقیق محتوای منتشر شده در کانال توحید خالص منتسب به مصطفی طباطبایی با عنوان ” نقد قرآنیان در فهم قرآن ” است که  با هدف راستی‌آزمایی ادعاهای مطرح شده تدوین گشته است.

مسئله‌ی اصلی این پژوهش آن است که آیا سید مصطفی طباطبایی در مواجهه با «نقض‌های» فقهی و کلامی به ادعاهای قرآن بسندگی او – نظیر سکوت قرآن در باب نجاست سگ یا احکام بانوان – توانسته است پاسخی روش‌مند و درون‌دینی  ارائه دهد، یا آنکه پاسخ‌های او صرفاً بازتولید همان ادعاهای پیشین در پوششی از جدل و بلاغت است؟

در این مقاله که در بخش های بعدی آن با توسل به تحلیل گفتمان مصطفی طباطبایی و اصول فقه تطبیقی اثبات خواهد کرد که پاسخ‌های طباطبایی دچار «دور باطل معرفتی»  است. او برای دفاع از «خود بسندگی قرآن»، ناچار به «توسعه‌ی دلالت الفاظ» (مانند تعمیم واژه‌ی خبائث) می‌شود که خود، نقضِ اصل «تبیان بودن» و «روشن بودن» قرآن است. به عبارت دیگر، او برای اینکه نشان دهد قرآن کافی است، قرآن را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که عملاً نیازمندِ پیش‌فرض‌های ذهنی و فرهنگیِ مفسر است؛ پیش‌فرض‌هایی که خود ریشه در همان «سنت» و «عرف»ی دارند که او در تئوری نفی‌شان می‌کند.

۱.۱. زمینه تاریخی و اهمیت بحث

جریان قرآن‌بسندگی در ایران، که با چهره‌هایی چون شریعت سنگلجی و اسدالله خرقانی آغاز شد و با قلمداران و برقعی به اوج رادیکالیسم رسید، همواره با یک چالش بزرگ مواجه بوده است: «فقدان سیستم فقه جامع در قرآن». قرآن کریم، بر خلاف تورات که حاوی صدها حکم دقیق فقهی  است، کتابی است که بیشتر بر اخلاق، عقاید و کلیات فقهی تمرکز دارد. از ۶۲۳۶ آیه‌ی قرآن، تنها حدود ۵۰۰ آیه (آیات الاحکام) به فقه مربوط است و اکثر این آیات نیز کلی هستند. طباطبایی در تلاش است تا با حفظ ظاهرِ «عمل به فقه اسلامی» (نماز، روزه، حج)، منبعِ این اعمال را از «روایات آحاد» (که شیعه و سنی بر آن تکیه دارند) به «خودِ قرآن» یا «سنتِ قطعی» منتقل کند. پاسخ اخیر مصطفی طباطبایی در کانال مذکور ، تلاشی است برای رفو کردن شکافی که منتقدان بین «ادعای نظری» (کفایت قرآن) و «واقعیت عملی» (نیاز به سنت) یافته‌اند.

 

فصل دوم: کالبدشکافی متدولوژی: پارادوکس «تبیان» و «اجمال»

محوری‌ترین انتقاد وارد شده به طباطبایی،  ناسازگاری درونیِ تقسیم‌بندی آیات قرآن است. طباطبایی در پاسخ اخیر خود 1، برای فرار از فشار منتقدان که می‌پرسند «جزئیات نماز در کجای قرآن است؟»، متوسل به یک دوگانه‌سازی می‌شود: آیات «مستغنی از بیان» و آیات «محتاج به بیان».

۲.۱. تحلیل انتقادیِ تقسیم‌بندی آیات

طباطبایی استدلال می‌کند که:

«ما نگفتیم همه قرآن بی‌نیاز از بیان است. آیاتی که مربوط به احکام عملی هستند (مثل صلات و زکات) کلی هستند و نیاز به تبیین پیامبر دارند، اما آیات عقیدتی و اخلاقی روشن هستند.» 1

این پاسخ، در نگاه نخست منطقی به نظر می‌رسد، اما با تعمق در مبانی «قرآن‌بسندگی»، به یک تناقض استراتژیک بدل می‌شود:

  1. نقضِ صفت «تبیان»: خداوند در سوره‌ی نحل آیه‌ی ۸۹ می‌فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ» (و ما کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است). اگر بپذیریم که بخش عظیمی از قرآن (بخش احکام که ستون فقرات شریعت است) «محتاج به بیانِ غیر» است، پس صفت «تبیان» برای آن بخش‌ها صادق نیست. متنی که برای فهمیده شدن و اجرا شدن، معطلِ متنِ دیگری (سنت) باشد، «مبین» نیست، بلکه «مجمل» است. طباطبایی با پذیرش اینکه آیات الاحکام «محتاج بیان» هستند، عملاً نیمی از استدلال‌های خود علیه اصولیون حوزه شیعی  را باطل می‌کند. او سال‌ها به روحانیون تاخته است که چرا برای فهم قرآن مردم را به تفاسیر و روایات ارجاع می‌دهند، حال آنکه خود او در مواجهه با احکام، دقیقاً همان ارجاع را (این بار با نام «سنت عملی») انجام می‌دهد.

 

  1. معیار سیال و سلیقه‌ای: مشکل عمیق‌تر، فقدان معیار عینی برای تشخیص این دو دسته آیه است. چه کسی تعیین می‌کند کدام آیه «محتاج بیان» است و کدام «مستغنی»؟
    • در بحث وضو (مائده: ۶)، طباطبایی معتقد است آیه روشن است و هرگونه افزودنِ سنت (مثل مسح علی الخفین در اهل سنت یا برخی جزئیات شیعی) بدعت است.
    • در بحث نماز (طه: ۱۴)، او معتقد است آیه مجمل است و باید به سنت مراجعه کرد.
    • تحلیل: چرا آیه‌ی وضو بی‌نیاز است اما آیه‌ی نماز نیازمند؟ ساختار زبانی هر دو مشابه است (امر به فعل). به نظر می‌رسد معیار طباطبایی «زبانی» نیست، بلکه «ایدئولوژیک» است. هر جا که مدلولِ آیه با «عقل سلیم» یا «عادت مسلمین» سازگار باشد، آن را مستغنی می‌خواند. و هر جا که متنِ قرآن ساکت باشد اما عملِ مسلمین وجود داشته باشد (مثل رکعات نماز)، آیه را محتاج می‌خواند تا بتواند آن عمل را توجیه کند. این رویکرد، «تحمیل پیش‌فرض بر متن»  است، نه «تفسیر متن» .

۲.۲. فرار از پاسخ با تغییر زمینِ بازی

در این پاسخ اخیر طباطبایی ، وقتی منتقد می‌پرسد «اگر قرآن کافی است، چرا جزئیات نیست؟»، طباطبایی پاسخ می‌دهد: «پیامبر مبیّن است». این پاسخ، تکرار ادعای علمای اصولی (شیعه و سنی) است. اگر پاسخ این است، پس نزاع طباطبایی با فقها بر سر چیست؟

نزاع واقعی اینجاست که فقها می‌گویند: «چون پیامبر مبیّن است، پس روایاتی که از طریق ثقه به ما رسیده (خبر واحد) حجت است». اما طباطبایی می‌گوید: «پیامبر مبیّن است، اما روایات خبر واحد حجت نیستند، فقط سنت متواتر عملی حجت است».

اینجا طباطبایی در دامِ خودش می‌افتد:

  • اگر فقط «متواتر عملی» حجت است، بسیاری از احکام دین (که متواتر نیستند و در خبر واحد آمده‌اند) روی زمین می‌مانند.
  • اگر برای پر کردن این خلاء، به قیاس و استحسان روی بیاورد (مانند بحث سگ که خواهد آمد)، از روش «قرآنی» عدول کرده است.

بنابراین، این ادعا که «انتقادات پاسخ داده نشده»، کاملاً دقیق است. طباطبایی نتوانسته توضیح دهد که چگونه می‌توان هم «قرآن را بسنده دانست» و هم «برای نیمی از دین به منبعی خارج از قرآن (سنت) وابسته بود».

فصل سوم: تحلیل استدلال «خبائث»: بن‌بست در مسئله‌ی حرمت گوشت سگ

شاید هیچ مثالی به اندازه‌ی مسئله‌ی «حرمت گوشت سگ»، ناکارآمدی روش طباطبایی را در پاسخ اخیرش 1 آشکار نکرده باشد. این مسئله، چالشی جدی و بدون پاسخ  برای نظریه‌ی قرآن‌بسندگی است.

۳.۱. صورت‌بندی چالش فقهی

در فقه اسلامی، اصل بر «حلیت» (حلال بودن) اشیاء است مگر آنکه دلیلی بر حرمت باشد (اصالة الحل).

در قرآن کریم، آیه‌ی ۱۴۵ سوره‌ی انعام، با صراحت و تاکید فراوان، محرمات خوراکی را «حصر» می‌کند:

«قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ…»

(بگو در آنچه به من وحی شده، هیچ حرامی نمی‌یابم مگر مردار، خون ریخته شده، گوشت خوک و…)

ادوات «لا» (نفی) و «الا» (استثناء) در ادبیات عرب، افاده‌ی «حصر» می‌کنند. یعنی: «فقط و فقط همین‌ها حرام هستند». در این لیست، نامی از «سگ» (کلب) نیست.

منتقد می‌پرسد: آقای طباطبایی! شما که روایات (که سگ را حرام کرده‌اند) را نقد می‌کنید و قرآن را کافی می‌دانید، آیا جرات دارید طبق آیه‌ی ۱۴۵ انعام بگویید گوشت سگ حلال است؟

۳.۲. پاسخ طباطبایی: توسل به «خبائث»

طباطبایی در پاسخ ، از پذیرش حلیت سر باز می‌زند و استدلال می‌کند:

«قرآن در جای دیگر فرموده: وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ (اعراف: ۱۵۷). هر چیزی که خبیث (پلید) باشد حرام است. اگر شما گوشت سگ را طیب و پاکیزه می‌دانید، بخورید! اما اگر خبیث می‌دانید، حرام است. از نظر ما سگ خبیث است.»

۳.۳. نقد ساختاری و ابطال استدلال

این پاسخ، نه تنها انتقاد را رفع نمی‌کند، بلکه نشان می‌دهد که طباطبایی برای فرار از بن‌بست، حاضر است اصولِ مسلمِ تفسیر (نظیر تقدم نص بر ظاهر، و تقدم خاص بر عام) را زیر پا بگذارد.

الف) تعارض «حصر» و «عام»

آیه‌ی ۱۴۵ انعام، «نص» در حصر است. خداوند با جمله‌ی «لا اجد… الا…» (نمی‌یابم مگر…) راه را بر هر افزودنی بسته است. آیه‌ی ۱۵۷ اعراف (یحرم علیهم الخبائث)، یک حکم «عام» و توصیفی است. در اصول فقه، نمی‌توان با یک آیه‌ی عامِ توصیفی، یک آیه‌ی خاصِ حصرکننده را نسخ کرد یا توسعه داد. اگر قرار بود «خبائث» بتواند هر چیزی را حرام کند، دیگر چه نیازی بود که خداوند در انعام ۱۴۵، با آن دقت و تاکید، فقط چهار مورد را بشمارد؟ می‌توانست بگوید: «بگو حرامی نمی‌یابم مگر خبائث را»!

ذکر نام «خوک» (لحم خنزیر) و سکوت درباره‌ی «سگ»، با اینکه هر دو در دسترس اعراب بودند، نشان‌دهنده‌ی یک «قصدِ الهی» در تفکیک این دو است. طباطبایی با استدلال «خبائث»، عملاً می‌گوید: «خداوند فراموش کرد نام سگ را ببرد، پس ما با قاعده‌ی کلیِ خبائث آن را اضافه می‌کنیم». این جسارت، با ادعای «کفایت و دقت قرآن» در تضاد است.

ب) نسبیت‌گرایی در تعریف «خبائث»

خطرناک‌ترین بخشِ استدلال طباطبایی، واگذاریِ حقِ تشریع به «عرف» است.

  • واژه‌ی «خبیث» به معنای پلید و تنفرآمیز است. اما این تنفر، ذاتی است یا فرهنگی؟
  • در فرهنگ شبه‌جزیره عربستان، ممکن است سوسمار (ضب) خورده شود و خبیث نباشد، اما در فرهنگ ایرانی خبیث باشد. آیا حکم خدا با عبور از مرز ایران و عربستان تغییر می‌کند؟
  • در مورد سگ: امروزه میلیون‌ها نفر در شرق آسیا (کره، چین، ویتنام) گوشت سگ را «طیب»، «لذیذ» و «مقوی» می‌دانند. اگر یک کره‌ای مسلمان شود و از طباطبایی بپرسد: «قرآن چه چیزی را حرام کرده؟»، و طباطبایی بگوید «خبائث را»، آن فرد کره‌ای می‌گوید: «سگ که خبیث نیست، پس حلال است».
  • طباطبایی در ویدئو می‌گوید: «اگر طیب می‌دانید بخورید!».1 این جمله، اعترافِ ناخواسته به شکستِ فقهی است. او حکمی صادر می‌کند که «شناور»  است. یعنی حلال و حرام خدا، تابعِ ذائقه‌ی شخص می‌شود. این دقیقاً همان «پلورالیسم افراطی» است که طباطبایی در جاهای دیگر (مثل بحث شفاعت) با آن می‌جنگد.

ج) مقایسه‌ی تطبیقی

برای درک بهترِ سستیِ استدلال او، می‌توان به فقه «مالکی» نگاه کرد. مالک بن انس (امام مالکی‌ها) با استناد به همین آیه‌ی ۱۴۵ انعام و اصلِ حصر، فتوا به «کراهت» گوشت سگ (و نه حرمت) داده است. مالک به سنت و حدیث هم پایبند بود، اما قدرتِ ظهورِ آیه‌ی انعام را آنقدر بالا می‌دانست که حتی خبر واحد را در برابرش قرار نمی‌داد.

طباطبایی که مدعی «قرآن‌گرایی» است، باید اولی‌تر از مالک باشد و بگوید: «چون در قرآن نیست، حرام نیست». اما او چون نمی‌خواهد برچسب «روشنفکرِ لاابالی» بخورد و می‌خواهد جلوه «مذهبی» خود را حفظ کند، دست به دامنِ استدلال‌های سست می‌شود. او می‌خواهد نتیجه‌ی فقه سنتی (حرمت سگ) را حفظ کند، اما ابزار فقه سنتی (حدیث) را دور ریخته است؛ لذا با ابزارِ نامناسب (آیه‌ی خبائث) می‌خواهد همان میخ را بکوبد که کج می‌رود.

فصل چهارم: سکوت معنادار در برابر «روزه بانوان» و خلأ متنی

یکی دیگر از محورهای انتقادی که در نوت‌بوک 2 برجسته شده و طباطبایی در ویدئو 1 سعی در عبور سریع از آن دارد، مسئله‌ی «تکالیف عبادی زنان در ایام قاعدگی» است. این موضوع، پاشنه‌ی آشیلِ جریان قرآنیون در حوزه‌ی عبادات است.

۴.۱. تحلیل متن قرآن

آیه‌ی ۱۸۵ سوره‌ی بقره، دستور روزه را صادر می‌کند و تنها دو گروه را استثناء می‌کند:

  1. مریض: کسی که بیمار است.
  2. مسافر: کسی که در سفر است.

در هیچ کجای قرآن، آیه‌ای وجود ندارد که بگوید: «زنان در ایام حیض روزه نگیرند».

آیه‌ی ۲۲۲ سوره‌ی بقره (آیه‌ی محیض)، تنها حکمِ «اعتزال جنسی» (عدم نزدیکی) را بیان می‌کند و درباره‌ی نماز و روزه سکوتِ مطلق دارد.

۴.۲. چالش طباطبایی

منتقدان می‌گویند: آقای طباطبایی!

  • آیا قاعدگی «بیماری» (مرض) است؟ علم پزشکی می‌گوید خیر، یک فرآیند طبیعی فیزیولوژیک است. پس زنان شامل استثنای «مریض» نمی‌شوند.
  • آیا «سفر» است؟ خیر.

پس طبق عمومِ آیه‌ی «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»، زنان حائض باید روزه بگیرند.

اما در فقه اسلامی (شیعه و سنی) و سنت عملی، حرام است که زن حائض روزه بگیرد.

اینجا یک تعارض کامل  بین «ظاهر قرآن» (وجوب روزه) و «سنت» (حرمت روزه) وجود دارد.

۴.۳. فرار طباطبایی از پاسخ دقیق

طباطبایی در پاسخ به جای تحلیلِ این تعارض، به بحثِ کلیِ «سنت عملی» پناه می‌برد. او می‌گوید:

«زنان مسلمان از زمان پیامبر تا امروز روزه نمی‌گرفتند و نماز نمی‌خواندند. این سنتِ متواتر است و ما آن را قبول داریم.»

نقد: این پاسخ، «پاسخ» نیست، بلکه «پاک کردن صورت مسئله» است.

  1. پذیرش نسخ قرآن توسط سنت: اگر طباطبایی می‌پذیرد که سنت (عمل مسلمین) می‌تواند حکمی (حرمت روزه) را بیاورد که ۱۸۰ درجه با ظاهر قرآن (وجوب روزه) مخالف است، پس عملاً پذیرفته است که «قرآن کافی نیست» و «سنت می‌تواند حاکم بر قرآن باشد». این دقیقاً همان حرف علمای اصولی است که طباطبایی آنها را نقد می‌کند. او نمی‌تواند همزمان بگوید «سنت نباید مخالف قرآن باشد» و هم بگوید «سنتِ عدم روزه (که مخالف آیه‌ی کتب علیکم الصیام است) را می‌پذیریم».
  2. معیار دوگانه در تواتر: چرا طباطبایی عملِ «روزه نگرفتن زنان» را سنت متواتر می‌داند و می‌پذیرد، اما عملِ «توسل به اولیاء» یا «زیارت قبور» را که آن هم قرن‌هاست بین مسلمین رایج است و نسل‌به‌نسل منتقل شده، سنت متواتر نمی‌داند و «شرک» می‌خواند؟.5
    • اگر معیار، «عملِ اکثریت» است، اکثریت مسلمین توسل دارند.
    • اگر معیار، «سازگاری با قرآن» است، روزه نگرفتنِ زنان با ظاهرِ آیات روزه ناسازگارتر است تا توسل (که می‌توان به آیه‌ی وابتغوا الیه الوسیلة استناد کرد).

این نشان می‌دهد که گزینشِ «سنت‌های معتبر» توسط طباطبایی، نه بر اساس یک روش علمی تاریخی یا قرآنی است ، بلکه بر اساسِ یک «سلیقه‌ی کلامیِ سلفی‌مآب» صورت می‌گیرد. او هر سنتی را که بوی «تعبدِ فقهیِ خشک» بدهد (مثل احکام حیض) دوست دارد و می‌پذیرد، و هر سنتی را که بوی «معنویتِ شیعی» بدهد (مثل توسل) رد می‌کند.

۴.۴. جدول مقایسه‌ی رویکردها در مسئله‌ی حیض

رویکرد حکم روزه حائض مبنای استدلال سازگاری با «قرآن‌بسندگی»
فقه سنتی حرام است روایات تخصیص‌زننده‌ی قرآن ناسازگار (اما فقه سنتی ادعای قرآن‌بسندگی ندارد)
قرآنیون رادیکال (مانند صبحی منصور) واجب است ظاهر آیات قرآن + عدم پذیرش نسخ سازگار (پایبندی کامل به متن، ولو خلاف اجماع)
مصطفی طباطبایی حرام است سنت عملی + توجیهات عرفی ناسازگار و پارادوکسیکال

همانطور که در جدول پیداست، طباطبایی نه شجاعتِ قرآنیون تندرو را دارد که بگوید «زنان روزه بگیرند» (چون از واکنش جامعه می‌ترسد)، و نه مبانیِ فقه سنتی را دارد که به روایات استناد کند. او در برزخِ میان این دو، دست‌وپامی‌زند و پاسخ‌هایش صرفاً توجیهاتی برای حفظِ وضعِ موجود است.

فصل پنجم: نقد نظریه‌ی «سنت عملی» و ابهام در تواتر

طباطبایی در تمام گفتگوی اخیرش، کلیدواژه‌ی «سنت عملی» را به عنوان راهِ نجاتِ خود از بن‌بست‌ها معرفی می‌کند. او ادعا می‌کند که روایاتِ نوشتاری (کتب حدیث) ظنی و غیرقابل‌اعتمادند، اما آنچه مردم نسل‌به‌نسل انجام داده‌اند (مثل شکل نماز) قطعی است.

۵.۱. نقد تاریخی و جامعه‌شناختی

این ادعا که «شکلِ عبادات در طول تاریخ دست‌نخورده باقی مانده»، با واقعیت‌های تاریخی در تضاد است.

  • تغییرات در سنت عملی: تاریخ فقه نشان می‌دهد که حتی در «نماز» که ستون دین است، اختلافات شدیدی در «عمل» مسلمین وجود داشته است.
    • دست‌بسته یا دست‌باز خواندن (تکفیر و ارسال): مالکی‌ها دست‌باز می‌خوانند، حنفی‌ها دست‌بسته. هر دو هم ادعا دارند که سنت پیامبر را نسل‌به‌نسل گرفته‌اند.
    • گفتن «آمین» یا نگفتن آن.
    • قنوت گرفتن یا نگرفتن.

اگر سنت عملی «متواتر» و «واحد» بود، نباید این اختلافات پدید می‌آمد. وقتی طباطبایی می‌گوید «همین نمازی که مسلمین می‌خوانند»، دقیقاً کدام نماز منظور اوست؟ نماز شیعه؟ یا نماز وهابی؟

او معمولاً در این موارد، جانبِ «عملِ اهل سنت» را می‌گیرد (مثلاً در مورد وضو، شستن پا را ترجیح می‌دهد یا مسح روی کفش را می‌پذیرد)، و این ترجیح را «سنت قطعی» می‌نامد. اما سوال اینجاست: چرا عملِ میلیون‌ها شیعه در طول ۱۴۰۰ سال، «سنت عملی» محسوب نمی‌شود؟ آیا آنها جزو مسلمین نبوده‌اند؟

حذفِ «تجربه‌ی زیسته‌ی شیعی» از تعریفِ «سنت عملی»، نشان می‌دهد که روش  طباطبایی، دارای سوگیریِ فرقه‌ای  است که در پوششِ «وحدت اسلامی» پنهان شده است.7

۵.۲. دایره‌المعارفِ توجیهات

در گفتگوی اخیر، طباطبایی برای توجیه استفاده از سنت، مثالی از «ختنه» می‌زند.

  • مثال ختنه: در قرآن نیست. اما او می‌گوید واجب (یا سنت مؤکد) است چون پیامبر و مسلمین انجام می‌دادند.
  • نقد: ختنه یک «تغییر در خلقت» است (تغییر در بدن). قرآن در آیه‌ی ۱۱۹ نساء، «تغییر در خلقت خدا» را عملِ شیطانی می‌داند (فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ).

یک «قرآنیِ خالص» باید بگوید ختنه حرام است چون تغییر در خلقت است و در قرآن دستوری برایش نیست.

اما طباطبایی چون نمی‌تواند با این سنتِ ریشه‌دار دربیفتد، باز هم «سنت عملی» را بر «ظاهر قرآن» (آیه‌ی تغییر خلق) مقدم می‌کند.

این نمونه‌ها (سگ، حیض، ختنه) نشان می‌دهند که الگوریتمِ فکریِ طباطبایی چنین است:

    1. آیا این حکم در بین توده‌ی مسلمانان (با گرایش اهل سنت) رایج است؟
    2. اگر بله، تلاش کن برایش آیه‌ای پیدا کنی.
    3. اگر آیه پیدا نشد، بگو «سنت عملی» است و آیه‌های مخالف را توجیه کن.
    4. اگر حکمی در بین شیعیان رایج است (توسل، عزاداری)، بگو «بدعت» است و آیه‌های مخالفش را برجسته کن.

این الگوریتم، «تحقیق علمی» نیست، بلکه «مهندسیِ معکوسِ الهیات» برای رسیدن به اهدافِ سلفی‌گری است.

فصل ششم: تحلیل ابعاد سیاسی و فرقه‌ای

برای درک اینکه چرا طباطبایی چنین پاسخ‌های ناکافی و تکراری‌ای می‌دهد، باید به موقعیت او توجه کرد. منابع متعدد تایید می‌کنند که اندیشه‌های طباطبایی، همپوشانیِ عجیبی با «وهابیت» دارد، هرچند او خود را وهابی نمی‌نامد.

  • تاکید بر «توحید عبادی» و نفی واسطه‌ها.
  • رد احادیث فضائل اهل بیت (ع) به بهانه‌ی غلو.9
  • استناد به منابع ابن‌تیمیه در استدلال‌ها.

این گرایش، او را در وضعیتی قرار داده که باید دائماً با «تشیع سنتی» مرزبندی کند. پاسخ‌های او در ویدئو، بیش از آنکه برای قانع کردنِ یک محققِ بی‌طرف باشد، برای «تجهیزِ هوادارانش» علیه مناسک شیعی است. او وقتی در مورد سگ (که مسئله‌ی مشترک همه‌ی مذاهب است) گیر می‌کند، پاسخ سست می‌دهد. اما وقتی به بحث شفاعت یا زیارت (که مسئله‌ی شیعه است) می‌رسد، بسیار قاطع و تند می‌شود. این تفاوت در لحن، نشان می‌دهد دغدغه‌ی اصلی او «پالایش قرآن» نیست، بلکه «پالایش تشیع از عناصرِ غیرسنی» است.

فصل هفتم: نتیجه‌گیری نهایی

بر اساس تحلیل‌های فوق‌الذکر و واکاوی دقیقِ گفتگوی اخیرش ، نتایج زیر به عنوان خروجیِ این گزارشِ پژوهشی ارائه می‌گردد:

  1. عدم پاسخگویی دقیق: سید مصطفی حسینی طباطبایی در ویدئوی مورد بحث، به هیچ یک از «ناقض‌های اصلی» (سگ، حیض، جزئیات نماز) پاسخی که از نظر «متدولوژی درون‌دینی» و «اصول فقه» قانع‌کننده باشد، نداده است.
  2. تکرار و فرافکنی: پاسخ‌های او، تکرارِ گزاره‌های کلی و مبهم نظیر «سنت عملی» و «آیات محتاج بیان» است که خودِ این گزاره‌ها، موضوعِ نقد هستند. او به جای حلِ پارادوکس، پارادوکس را با کلماتِ دیگر بیان کرده است.
  3. تناقض درونی : سیستم فکری او در برخورد با احکام، دچارِ استانداردِ دوگانه است. او در جایی که به نفعش باشد (مثل ختنه و نماز)، سنت را حاکم بر قرآن می‌کند، و در جایی که به ضررش باشد (مثل زیارت)، سنت را با تیغِ قرآن می‌زند.
  4. ماهیتِ پاسخ‌ها: استدلالِ «خبائث» برای حرمت سگ، نشان‌دهنده‌ی اوجِ درماندگیِ نظریه‌ی قرآن‌بسندگی در تولیدِ فقه است. این استدلال، عبور از «نص‌گرایی» به «عرف‌گرایی» است که با ادعای اصلیِ طباطبایی (بازگشت به وحی خالص) در تضاد است.

در نهایت، می‌توان گفت که پاسخ اخیر طباطبایی ، نه یک «پاسخ علمی»، بلکه یک «بیانیه‌ی سیاسی-عقیدتی» برای حفظِ انسجامِ درونیِ گروهِ هواداران است و انتقاداتِ وارد شده همچنان بی‌پاسخ و معتبر باقی مانده‌اند.

پیوست‌ها

جدول ۱: تحلیل تطبیقی استدلال‌های طباطبایی و نقد منتقدان

موضوع مورد مناقشه پاسخ طباطبایی نقد پژوهشی وضعیت پاسخ
تقسیم‌بندی آیات برخی آیات محتاج بیان پیامبرند، برخی مستغنی. این تقسیم‌بندی سلیقه‌ای است و با آیه‌ی «تبیان لکل شیء» در تضاد است. معیارِ تفکیک مشخص نیست. مردود (تکرار ادعا)
حرمت گوشت سگ قرآن می‌گوید خبائث حرام است؛ سگ خبیث است پس حرام است. نقضِ حصرِ آیه‌ی ۱۴۵ انعام. واگذاریِ تشخیصِ خبیث به عرفِ متغیر. مردود (استدلال دوری)
روزه در حیض سنت عملی مسلمین بر ترک روزه بوده است. پذیرشِ نسخِ قرآن توسط سنتِ عملی. تضاد با ادعایِ عدمِ نسخِ قرآن با خبر. مردود (فرار به کلیات)
نماز و رکعات سنت متواتر عملی حجت است. اگر سنت عملی حجت است، چرا زیارت و توسل (که آن هم عملی و متواتر است) رد می‌شود؟ گزینشِ ایدئولوژیک. ناقص (استاندارد دوگانه)

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا